نویسنده: مهدی سعیدی




 
یکی از شاخصه‌های انتخابات شایسته‌ی نظام اسلامی رقابتی بودن آن است؛ رقابتی بودن بدین معناست که با تکثر و تعدد نامزدهایی انتخاباتی، حق انتخابات و گزینش برای رأی‌دهندگان وجود داشته باشد. این مسئله خود یکی از عوامل مؤثر در جدی شدن انتخابات و پرشور بودن آن است که زمینه‌ی تحقق مشارکت حداکثری را فراهم خواهد آورد.
این مسئله یکی از مؤلفه‌های مورد تأکید رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بوده است و معظم‌له همواره در آستانه‌ی انتخابات، از همه‌ی فعالین و احزاب و گروه‌های سیاسی خواسته‌اند تا با حضور مؤثر در عرصه‌ی رقابت‌های انتخابات، فضا را برای پرشور کردن انتخابات فراهم آورند. معظم‌له در آستانه‌ی انتخابات مجلس هفتم فرمودند: «آن کسانی که نظام، اسلام، قانون اساسی و امام را قبول دارند، باید به میدان رقابت بیایند.» (18 دی 82)
توجه رهبر معظم انقلاب اسلامی به مسئله‌ی اهمیت رقابتی بودن را می‌توان در این بخش از پیام معظم‌له که بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری هفتم صادر فرموده‌اند، به خوبی مشاهده نمود: «...از سایر نامزدهای محترم ریاست‌جمهوری که با آمادگی و حضور خود در میدان این آزمایش الهی، بزرگ‌ترین کمک را به ایجاد رقابت انتخاباتی و انگیزه بخشیدن به مردم کردند، صمیمانه تشکر می‌کنم. بی‌شک بدون حضور افکار و سلیقه‌ها و منش‌های متنوع در صحنه‌ی نامزدی ریاست‌جمهوری، این موج عظیم حضور ملی پدیدار نمی‌گشت و این افتخار برای ملت ایران به ثبت نمی‌رسید.» (3 خرداد 76)
نتیجه‌ی طبیعی فعال شدن فضای انتخاباتی، شکل‌گیری ائتلاف‌ها و رقابت‌ها و قطب‌بندی‌هاست که در اثر هم‌گرایی و واگرایی جریان‌ها و گروه‌های سیاسی حاصل می‌آید. شکل‌گیری فضای رقابتی که می‌تواند در حالات مختلفی چون دوقطبی، سه‌قطبی و چندقطبی اتفاق بیفتد. قطب‌بندی‌هایی که حاصل آن، تقسیم شدن آرای انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان خواهد بود.
قطبی شدن فضای انتخابات، هم می‌تواند به عنوان فرصتی برای نظام اسلامی به حساب آید که برای استفاده از آن باید چاره‌ای اندیشید و هم این فرصت مانند هر ظرفیت دیگر، در صورت عدم مدیریت، می‌تواند به تهدیدی تبدیل شود که باید نسبت به آن نیز حساس بود.
در این میان، سؤالات اساسی وجود دارد که باید برای فهم قطب‌بندی‌های انتخاباتی بدان‌ها توجه نمود و پاسخی در خور ارائه داد. سؤالاتی از این قبیل که آیا قطب‌بندی‌های شکل‌گرفته در انتخابات، مبتنی بر واقعیت‌های اجتماعی جامعه است؟ آیا این قطب‌بندی‌ها می‌تواند مشکلی از مشکلات کشور را حل کند و کشور را یک گام به پیش برد؟ چه آفاتی برای قطبی شدن فضای انتخابات متصور است و برای رفع آفات آن چه باید کرد؟ برای آنکه فضای قطبی انتخابات، بعد از انتخابات تداوم نیابد و جامعه‌ی یک‌پارچه را دچار گسست و چندگانگی نکند، چه تدابیری باید اندیشید؟ برای آنکه دشمنان از فضای قطبی‌شده‌ی انتخابات سوء‌استفاده نکنند (مانند آنچه در فتنه‌ی 88 به وقوع پیوست)، چه باید کرد؟ برای ملاحظات امنیتی ناشی از فضای دوقطبی، چه تدبیری باید داشت؟

قطب‌بندی‌ها در انتخابات گذشته

مروری بر انتخابات سه دهه‌ی گذشته انقلاب اسلامی، حکایت از آن دارد که در اغلب موارد، فضای انتخابات کشور دوقطبی بوده است. قطب‌هایی که تا حدی ساختگی می‌نمودند و مبتنی بر واقعیت‌های جامعه شکل نگرفته بودند.
اولین قطب‌بندی‌ها در درون اردوگاه نیروهای انقلاب، در دهه‌‌ی اول انقلاب، با تعابیر زیر عنوان‌دهی شده بود: چپ و راست، طرفداران فقه سنتی و فقه پویا، طرفداران و مخالفان انجمن حجتیه، جناح دولت‌ـ‌جناح بازار که در فضای سیاسی در آستانه انتخابات مجلس دوم خودنمایی کرد.
اما جدی‌ترین دوقطبی‌ در انتخابات سومین دوره‌ی انتخابات مجلس شورای اسلامی بر سر زبان‌ها افتاد که توسط مجمع روحانیون مبارز و جریان‌های همسو، تحت عنوان دوقطبی «طرفداران اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) و طرفداران اسلام آمریکایی» طرح‌ریزی شده بود. جریان چپ خود را معتقد به اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) دانست و رقیب را متهم به اعتقاد به اسلام آمریکایی کرد. حاصل این دوقطبی رأی آوردن لیست 30نفره‌ی مجمع روحانیون مبارز در شهر تهران و در اکثریت قرار گرفتن این جریان در مجلس سوم و شکست سنگین جریان راست بود و این در حالی بود که به واقع، بخشی از اعضای فهرست تشکل نوظهور مجمع روحانیون (تأسیس 1366)، از برتری و ویژگی‌های خاصی نسبت به نامزدهای فهرست رقیب برخوردار نبودند.
در انتخابات مجلس چهارم، این‌ بار جریان راست بود که با شعار حمایت از دولت سازندگی وارد میدان شد و دوقطبی «حامیان دولت سازندگی و مخالفین دولت سازندگی» را برای خارج کردن رقیب از صحنه‌ی رقابت انتخاباتی برگزید که حاصل آن، رأی‌آوری فهرست 30نفره‌ی این جریان و حذف کامل نامزدهای جریان چپ در انتخابات بود.
در انتخابات ریاست‌جمهوری هفتم نیز، بعد از افزایش نارضایتی‌ها از عملکرد دولت سازندگی و احساس نیاز جامعه به تغییر و گردش نخبگان، دوقطبی «ناطق نوری و خاتمی» موجب شد تا ناطق نوری به عنوان «نماد وضع موجود» و خاتمی به عنوان «نماد تغییر» معرفی شوند و اختلاف فاحش 13میلیونی ناطق و خاتمی در دوم خرداد 76 حاصل آید. این در حالی بود که در مجموع، جریان نزدیک به آقای هاشمی و بالاخص حزب کارگزاران، به صورت رسمی از آقای خاتمی حمایت کرده بودند و نه ناطق. به واقع آثار منفی عملکرد دولت هاشمی در کارنامه‌ی ناطق نوری ثبت گردید؛ در حالی که رئیس مجلس پنجم، خود از منتقدین دولت هاشمی نیز به حساب می‌آمد.
در دوران حاکمیت جریان دوم خرداد نیز دوقطبی‌سازی به اوج خود رسید و برخی از جریان‌های اردوگاه اصلاح‌طلبان، متخصص نام‌گذاری‌ها و قطبی‌سازی جریان‌های سیاسی کشور شدند که دوقطبی «اصلاح‌طلبی و محافظه‌کاری» نمونه‌ی‌ مشهور آن است.
نقطه‌ی اوج دیگر قطبی‌سازی انتخاباتی را باید در دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری نهم در سوم تیر 84 دانست که نتیجه‌‌ی آن، شکل‌گیری دوقطبی «احمدی‌نژاد و هاشمی» بود که حاصلی جز شکست با اختلاف رأی بالای هاشمی و پیروزی احمدی‌نژاد به همراه نداشت.
در انتخابات سال 88، بازی دوقطبی‌سازی انتخابات، زمینه‌ساز ناامنی و مناقشاتی شد که روند و نتایج انتخابات را زیر سؤال برد و به درگیری بی‌سابقه‌ای انجامید که حماسه‌ی بزرگ ملت در 22 خرداد را تلخ و ناگوار نمود.

انتخابات یازدهم و مسئله‌ی دوقطبی‌های ساختگی

دوقطبی‌سازی فضای سیاسی کشور هرچند ممکن است برای احزاب و گروه‌های سیاسی دستاوردهایی بالاخص در رقابت‌های سیاسی و انتخاباتی داشته باشد، ولیکن بی‌شک تبعاتی نیز از آن برای نظام سیاسی و جامعه حاصل خواهد شد که در این میان، تجربیات تلخ انتخابات ریاست‌جمهوری نهم و دهم نمونه‌ای از آن‌هاست. این مدل وقتی خطرناک می‌شود که منطق درونی آن به جای بازی «برد‌ـ‌برد» به بازی «برد‌ـ‌باخت» و حتی «باخت‌ـ‌باخت» بدل شود؛ بازی‌های پُرشدتی که فضای جامعه را از وضعیتی عقلانی به سوی وضعیت احساسی‌ـ‌عاطفی تقلیل می‌دهد و زمینه‌های مناقشات اجتماعی و درگیری و آشوب را فراهم می‌آورد.
نکته‌ی قابل تأکید و ملاحظه آن است که برخی بازیگران سیاسی، حیات، دوام و قوام خود را در قطبی‌سازی رقابت‌های انتخاباتی می‌بینند. این جریان‌های افراطی رمز فعال‌ شدن پایگاه اجتماعی خود را در همین دوگانه‌سازی یافته‌اند؛ چرا که امید دارند تا به جای داشتن برنامه‌ای مشخص، با تخریب رقیب به بسیج نیروها دست یازند.

1. انتخابات آینده چندقطبی خواهد بود؟

یکی از سؤالات اساسی در انتخابات آتی، آن است که با توجه به وضعیت احزاب و گروه‌های سیاسی فعال کشور، انتخابات آتی چندقطبی خواهد بود؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت که مبتنی بر واقعیت‌های سیاسی کشور و آرایش جریان‌ها و گروه‌های سیاسی، وجود حداقل سه قطب در رقابت سیاسی انتخابات سال 92 قابل تصور است.
یک قطب متعلق به جریان اصول‌گرایی است که فعالیت انتخاباتی خود را از مدت‌ها پیش آغاز کرده است؛ هرچند اختلافاتی نیز در درون آن وجود دارد.
قطب دیگر انتخابات بی‌شک اصلاح‌طلبان هستند که بعد از ناکامی متعدد در چند انتخابات گذشته و همچنین ناکامی سیاست اتخاذی تحریم انتخابات در اسفندماه سال 1390، اصل بازگشت به رقابت‌های سیاسی را به عنوان رکن اساسی در انتخابات خرداد 92 پذیرفته‌اند و فعالیت‌های سیاسی خود را نیز آغاز کرده‌اند. این اردوگاه نیز با توجه به تشتت آرا، ظرفیت حضور متکثر و حداقل دوقطبی در انتخابات را داراست.
قطب سوم در انتخابات بی‌شک جریانی است که از آن تحت عنوان انحرافیون یاد شده است؛ جریان حاشیه‌ی دولت نهم که در دولت دهم هویت خود را آشکار کرد و با جدایی کامل از اردوگاه اصول‌گرایی، به تعریف هویت مستقل خویش پرداخت. این جریان بقا و ممات سیاسی‌اش با موفقیت در انتخابات گره خورده است و با تمام توان مشغول آماده‌سازی برای ورود به عرصه‌ی انتخابات است.
با توجه به شرایط مذکور، باید به این مسئله که چرا برخی جریان‌های سیاسی تلاش دارند به جای فضای سه‌قطبی، از دو قطبی بودن انتخابات سخن برانند، توجه ویژه نمود.

2. منادیان دوقطبی‌سازی در انتخابات آتی

2-1. حلقه‌ی انحرافی:

تجربیات انتخابات 84 و 88 نشان داد که افکار عمومی به برخی جریان‌های تمامیت‌خواهی که از منظری پدرسالارانه و بالا به پایین به ملت می‌نگرند، واکنش منفی نشان خواهد داد.
احمدی‌نژاد با شناخت این مسئله، سیاست تبلیغاتی خود را در هر دو انتخابات، بر دوقطبی کردن انتخابات بر مبنای احمدی‌نژاد‌ـ‌هاشمی قرار داد و توانست پیروز میدان شود. این جریان همچنین در انتخابات مجلس نهم نیز به دنبال القای این دوقطبی ساختگی بود؛ به نحوی که در 26 آذر 90 با انتخاب تیتر «دوباره هاشمی رفسنجانی!» بر صفحه‌ی اول روزنامه‌ی ایران، به استقبال آن رفت؛ اما وضعیت بغرنج این جریان و هوشیاری اصول‌گرایان موجب شد که انحرافیون وزنی در رقابت انتخاباتی اسفند 90 نداشته باشند.
جریان انحرافی این سیاست را بار دیگر در دستورکار خود قرار داده است و در تلاش است تا در آستانه‌ی انتخابات 92، تمامی منتقدین و رقیبان را به جریان هاشمی متصل نماید. کافی است مروری بر سایت‌ها و وبلاگ‌های حامی این جریان بیندازیم تا نمونه‌های متعددی در این زمینه مشاهده کنیم. این جریان با پایان دولت احمدی‌نژاد چیزی برای از دست دادن ندارد. لذا برای بقای در قدرت، به هر حرفی دست خواهد زد که دوقطبی‌سازی فضای انتخابات از آن جمله است.

2-2. جریان هاشمی:

آقای هاشمی یکی از فعالین مؤثر سیاسی در طول دهه‌های اخیر بوده است. عملکرد سیاسی وی در دوران دوم خرداد و ناکامی در انتخابات مجلس ششم و ریاست‌جمهوری نهم، موجب شد که جایگاه تأثیرگذاری وی در صحنه‌ی سیاسی کشور، دچار افول شود و با شکل‌گیری دولت نهم و دهم، به طور کامل به محاق رود. حوادث انتخابات سال 88 و حمایت هاشمی از جریان فتنه نیز در تداوم سیر نزولی مذکور مؤثر بود. حال هاشمی بر آن است که بار دیگر با ورود به عرصه‌ی انتخابات،‌ وجاهت ازدست‌رفته را بازسازی کند و در این مسیر، دوقطبی‌سازی که در رأس یکی از اقطاب آن خود وی قرار داشته باشد، می‌تواند بهترین عامل به حساب آید.

3. دوقطبی‌های ساختگی در انتخابات آتی

3-1. دوقطبی مخالفین و موافقین احمدی‌نژاد:

اولین تلاش برای دوقطبی‌سازی فضای انتخابات توسط جریان انحرافی با محوریت قرار دادن آقای احمدی‌ن‍ژاد در حال القاست. در این مدل، همه‌ی مخالفین احمدی‌نژاد در یک قطب و جبهه‌ی واحد قرار می‌گیرند و احمدی‌نژاد و یارانش در مقابل آن‌ها رقابت انتخاباتی سال 92 را شکل خواهند داد.
به عنوان نمونه، می‌توان به یادداشت شبکه‌ی ایران توجه نمود که با عنوان «سومین جبهه‌ی "نه به احمدی‌نژاد" چگونه تشکیل می‌شود» منتشر شده است. نویسنده در بخشی از آن مدعی است که «امروز با عظمت یافتن جبهه‌ی "نه به احمدی‌نژاد" و تقویت اتحاد احزاب سیاسی در نفی اسفندیار رحیم مشایی به بهانه‌ی انحراف، شعار بالقوه‌‌ی "چپ، راست، کارگزار/ علیه اسفندیار" در افکار عمومی پدید آمده است.» (28 آبان 91)
ارگان این جریان با صراحت اعلام می‌دارد که «احمدی‌نژاد همچنین صراحتاً گفت که از همان ابتدا از مسیر اکبر هاشمی رفسنجانی، کیهان و اصول‌گرایان سنتی منحرف بوده است. در واقع او توانست ظرفیت منفی کیهان و راست سنتی در افکار عمومی را در کنار ظرفیت منفی اکبر هاشمی رفسنجانی به نفع خود به کار گیرد.»
مقاله‌ی «یک بام و دو هوای اصول‌گرایان؛ از انکار دوقطبی "احمدی‌نژاد‌ـ‌هاشمی" تا پیوستن به دولت وحدت ملی»، منتشرشده در شبکه‌ی ایران (5 آذر 91)، نیز بر تداوم همین خط تأکید دارد.
صریح‌ترین مقاله در این زمینه «مختصات جبهه‌ی مخالفان احمدی‌نژاد» نام گرفت که در ارگان رسمی جریان انحرافی انتشار یافت. نویسنده با صراحت تمام، جبهه‌ی مخالفین احمدی‌نژاد را شامل «هاشمی و فرماندهی جبهه‌ی مخالفان،‌ مدعیان اصول‌گرایی و راست سنتی، اصلاح‌طلبان و فتنه‌گران، ضدانقلاب و اپوزیسیون در کنار استکبار جهانی و صهیونیسم، جریان متحجر!» دانست که همگی علیه احمدی‌نژاد به ائتلاف خواهند رسید. نویسنده می‌نویسد: «واژگان جریان (موهوم) انحرافی، انفعال در سیاست خارجی و سوءمدیریت در حوزه‌ی اقتصادی، جملگی فصل مشترکی هستند که مدعیان اصول‌گرایی، اصلاح‌طلبان و هاشمی رفسنجانی را در جبهه‌ای واحد به نام جبهه‌ی مخالفان احمدی‌نژاد به هم می‌رسانند.»[1]
او در نهایت اظهار می‌دارد: «اما جبهه‌ی ترسیم‌شده‌ی مخالفان احمدی‌نژاد تنها جبهه‌ی موجود این روزهای ایران اسلامی نیست؛ بلکه احمدی‌نژاد در میان جریان امام و امت حامیانی دارد که با اتکای بر آنان، می‌تواند فارغ از هیاهوی اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان، با استفاده از تمام ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های موجود انقلاب اسلامی، جریان سومی را داعیه‌دار باشد که دربرگیرنده‌ی تمام ظرفیت‌های موجود انقلاب است.»[2]

3-2. دوقطبی «بازارگرایان وجامعه‌گرایان»:

قطب‌بندی دیگری توسط یک عضو حلقه‌ی انحراف ارائه شده که هرچند با نام‌گذاری جدیدی مطرح گردیده است، اما بر همان دوقطبی پیشین تطابق مصداقی دارد.وی در مقام تئوری‌پردازی برای دوقطبی مد نظر این جریان برآمده است و با طرح مسئله‌ی قدیمی تولید و توزیع ثروت و مسئله‌ی تقدم و تأخر توسعه بر عدالت، که روزگاری در دهه‌ی 70 به موضع مورد مناقشه‌ی احزاب و گروه‌های سیاسی تبدیل شده بود،‌ ادعا می‌کند:
«ما یک نگرش در موضوع توسعه و عدالت اجتماعی داریم. این تفکر معتقد است در توزیع ثروت و عدالت اجتماعی و رفع نابرابری‌ها باید بعد از تولید ثروت صورت گیرد. در واقع تولید ثروت را بر توزیع ثروت مقدم می‌دانند و اگر توزیع ثروت با تولید ثروت هم‌زمان شود یا بر آن مقدم شود، در جامعه توزیع فقر شکل می‌گیرد. در این نگرش می‌توان اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان را مشاهده کرد؛ یعنی آقایان علی لاریجانی، خاتمی، هاشمی رفسنجانی و کروبی و جمعیت مؤتلفه و بسیاری از طیف‌های اصول‌گرا و اصلاح‌طلب، این نگرش را قبول دارند. بنده این گروه را بازارگرایان می‌نامند. این‌ها کسانی هستند که اقتصاد بازار برای آن‌ها اصالت دارد و عدالت اجتماعی برای این طیف بعد از تولید ثروت مفهوم پیدا می‌کند...یک طیف دیگر در کشور داریم با این نگاه که اگر توزیع عادلانه‌ی ثروت و رفع نابرابری‌های درآمدی را در کشور دنبال نکنیم، به هیچ وجه تولید ثروت در کشور اتفاق نمی‌افتد؛ یعنی توسعه و تولید ثروت در یک جامعه منوط به این است که نابرابری‌های درآمدی و فاصله‌ی طبقاتی کاهش پیدا کند. آقای احمدی نژاد و هم‌فکرانش در این طیف قرار می‌گیرند... ما باید از دوقطبی اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی کاذب عبور کنیم و تضاد و شکاف اصلی را در جامعه ببینیم.
معتقدان به تولید و توزیع هم‌زمان ثروت را باید جامعه‌گرایان نامید که این طیف جامعه را نادیده نمی‌گیرند و احمدی‌نژاد در این طیف جامعه‌گرایان قرار دارد؛ در حالی که بازارگرایان جامعه را نادیده می‌گیرند و اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان، که تخریب‌گران دولت فعلی هستند، به دلیل مبانی نظری مشترک، در یک طیف قرار دارند. لذا به جای تضاد و شکاف بین اصلاح‌طلبی و اصول‌گرایی، تضاد و شکاف واقعی بین بازارگرایی و جامعه‌گرایی اتفاق می‌افتد که احمدی‌نژاد سرسلسه‌ی جامعه‌گرایان در حوزه‌ی سیاست ایران است.»[3]
همان طور که از متن مشاهده می‌شود، ‌گوینده برای اظهارات خود، دلایلی برای اقامه ندارد و بیشتر در تلاش است تا با فریب افکار عمومی و اتهام‌زنی و بازی با کلمات، با ارزشی چون عدالت و برابری و... احساسات عمومی را به تحریک وادارد و جریان انحرافی را مدافع طبقات محروم معرفی نماید.

3-3. دوقطبی اعتدالیون ‌ـ ‌افراطیون:

همان طور که گفته شد، آقای هاشمی و همراهان وی نیز برای بازگشت به قدرت، اعتقاد به ایجاد فضای دوقطبی دارند که در رأس یکی از قطب‌ها هاشمی قرار داشته باشد.
مبنای این تقسیم‌بندی، اعتدال‌ورزی و افراطی‌گری است که همراهان هاشمی در اردوگاه اعتدالیون قرار دارد و آقای هاشمی، به عنوان پرچم‌دار اعتدال در کشور! لیدر این اردوگاه خواهد بود و مخالفین و منتقدین وی در اردوگاه افراطیون هستند؛ فرق نمی‌کند این افراطیون سابقه‌ی اصول‌گرایی داشته باشند یا اصلاح طلبی. جالب آن است که قطب‌بندی مطرح‌شده توسط این محفل نیز بر قطب‌بندی ساختگی جریان انحراف تطبیق دارد و سردمدار اردوگاه افراطیون احمدی‌ن‍ژاد است! هرچند نتیجه‌ی دوئل هاشمی‌ـ‌احمدی‌نژاد در تجربه‌ی 84 و 88 به شکست هاشمی انجامید، اما این محفل معتقد است پایگاه اجتماعی احمدی‌نژاد آن قدر دچار ریزش شده است که این ‌بار خواهند توانست بر جریان احمدی‌نژاد غلبه کنند. همچنین با طراحی این دوقطبی، جریان اصول‌گرایی نیز تحت کنترل و سیطره‌ی قطب هاشمی قرار خواهد گرفت.
سناریوی تشکیل «دولت وحدت ملی» الگویی است که مبتنی بر شکل‌دهی به این قطب‌بندی مطرح شده است. آخرین اظهارنظر در این زمینه متعلق به «تیمور علی عسگری»، مشاور پارلمانی مجمع تشخیص مصلحت و از نزدیکان آقای هاشمی است که با پرده‌برداری صریح از اسم رمز تشکیل دولت وحدت و نقطه‌ی ثقل این پروژه، چنین می‌گوید: «احمدی‌نژاد قطعاً در دولت وحدت ملی جایی ندارد. احمدی‌نژاد با سلیقه و سبک مدیریتی که دارد وحدت‌شکن است و به هیچ وجه وحدت‌آفرین نیست؛ چرا که هر چه موضع‌گیری افراد به دور از افراط در تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی باشد، به دولت وحدت ملی نزدیک‌تر می‌شود و او در طول این هفت سال نشان داد که کاملاً از این مسیر دور است!»[4]این اظهارنظر حکایت از آن دارد که این طرح با هدف دوقطبی‌سازی فضای سیاسی کشور و دوگانه‌ی سوخته‌‌ی «هاشمی و احمدی‌نژاد» طراحی شده است.

3-4. دوقطبی اصلاح‌طلبان و ‌اقتدارگرایان:

دوقطبی دیگر، ادبیات جریان اصلاح‌طلبی است که معتقد است جریان دولت تداوم همان مسیر اصول‌گرایی است و اختلاف مبنایی بین اصول‌گرایان منتقد دولت و جریان انحراف وجود ندارد.
این جریان اختلافات موجود را ساختگی می‌داند و در خوش‌بینانه‌ترین وضعیت، آن را اختلافات درون یک اردوگاه می‌داند که به سادگی قابل رفع و کنار رفتن است و معتقد است قطب‌بندی اصلی کشور، همانند دوقطبی اصلاح‌طلبان و اقتدارگرایان است.

3-5. دوقطبی منادیان انتخابات آزاد و مخالفین انتخابات آزاد:

قطب‌بندی دیگری که بیشتر کارکرد رسانه‌ای و فضاسازی در آستانه‌ی انتخابات دارد و با هدف فشار برای تغییر رفتار نظام در مواجهه با نامزدهای احتمالی فتنه‌گران و انحرافیون طراحی شده است، قطب‌بندی ساختگی طرفداران و مخالفین «انتخابات آزاد» است.
این قطب‌بندی که توسط بیگانگان طراحی و متأسفانه توسط برخی فعالین سیاسی داخلی از اردوگاه اصلاح‌طلبان و فتنه‌گران و حلقه‌ی انحرافی نیز تکرار شده است، اصول‌گرایان و نظام سیاسی را مخالف انتخابات آزاد معرفی می‌کند و همه‌ی مخالفین را در اردوگاه مقابل چینش می‌نماید. جریان رسانه‌ای داخلی حامی این دوقطبی ساختگی، که نظام را به مهندسی انتخابات و استبدادی بودن متهم می‌کند، با موضع‌گیری صریح رهبری، مدتی است که به محاق رفته است؛ اما احتمال تکرار ادعاهای آن‌ها با کلیدواژه‌های مشابه وجود دارد.

پیامدهای منفی

علی‌رغم تأکید بر آنکه قطب‌بندی انتخاباتی می‌تواند زمینه‌های مشارکت حداکثری انتخاباتی را فراهم آورد،‌ اما قطبی‌سازی، بالاخص آن گاه که با واقعیت‌ها و ضرورت‌های اجتماعی هم‌خوان نباشد و بر اساس چارچوب و منشوری مدون مبتنی بر منافع ملی و اخلاق سیاسی طرح‌ریزی نشده باشد و مادامی که بازیگران عرصه‌‌ی سیاسی خود را ملزم به قواعد بازی و رقابت دوقطبی انتخاباتی ندانند، ‌می‌تواند به بازی خطرناکی تبدیل شود که تجربیات تلخ 88 ابعادی از آن را آشکار ساخته است. مواردی از پیامدهای منفی شکل‌گیری رقابت‌های انتخاباتی مبتنی بر الگوی دوقطبی ساختگی را می‌توان چنین برشمرد:
1. دوقطبی‌سازی‌های کاذب زمینه‌ی میدان‌داری و محوریت یافتن افراطیون را در انتخابات فراهم خواهد آورد.
2. مدافعان و طراحان دوقطبی‌سازی‌های غیرواقعی، بیش از آنکه برنامه‌ای برای اداره‌ی کشور داشته باشند، بر رویکرد نفی و نقد قطب مقابل تأکید دارند. لذا زمینه‌ی تخریب نامزدها و آلوده شدن فضای انتخابات فراهم می‌شود.
3. فضای کاذب ایجادشده، امکان انتخاب آزاد مبتنی بر اصلح‌گزینی را از توده‌ی مردم سلب می‌کند و با میدان‌داری عواطف و احساسات، امکان انتخاب عقلانی و آگاهانه را از توده‌های مردم می‌گیرد.
4. کدورت‌های احتمالی حاصله در فضای رقابت‌های انتخاباتی، بعد از پایان رقابت‌های انتخاباتی نیز باقی‌ می‌ماند و زمینه‌ی گسست اجتماعی و منازعات را فراهم خواهد آورد.
5. دوقطبی‌سازی‌های کاذب، که بر الگوهای هیجانی کردن انتخابات بنا نهاده شده است، ظرفیت بالایی برای ناآرامی و به درگیری و تشنج کشاندن انتخابات دارد. لذا می‌تواند مورد سوءاستفاده‌ی دشمنان انقلاب اسلامی و فتنه‌گران قرار بگیرد؛ همان طور که در انتخابات سال 88 شاهد آن بودیم.

پی‌نوشت‌ها:
 

[1] - روزنامه‌ی ایران، 21 آذر 91.
[2] - همان.
[3] - خبرگزاری آریا، 19 آذر 91، کدخبر: 20121209154227872
[4] - «گفتمان تفرقه چیست؟»، پایگاه اطلاع‌رسانی آقای هاشمی، 28 آبان 91.

منبع: سایت برهان